پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
رضا خورشیدی ( خیر فهیم)
نوشته شده در جمعه 31 مرداد 1393
بازدید : 992
نویسنده : بيك بابا

مطلب زیر در مورد مرحوم حاج رضا خورشیدی از وبلاکی دیگر گپی شده و نیاز به بررسی مفاد وتکمیل دارد.

رضا خورشیدی در سال 1283 هجری شمسی در دیزج خلیل متولد شد وی خواندن ونوشتن را در مکتب خانه فرا گرفت و در 9 سالگی برای کسب معاش به استانبول مهاجرت T مدتی به شاگرد قهوه چی مشغول و پس از آشنایی با محیط در شغل پیراهن دوزی شروع به فعایت کرد .بعد از چند سالی با کسب مهارت لازم به وطن بازگشت و در تبریز مغازه پیراهن دوزی دایر نمود و چون در آن زمان مغازه پیراهن دوزی در شهر تبریز به مد روز آن زمان نبود آن مرحوم با دوخت وارائه پیراهنهای جدید ، با کلیه کارمندان دولت و مدیران کل واستاندار آشنا گردید .


:: برچسب‌ها: مدرسه , خورشید , رضا , مکتب , خانه , مینو ,



خواندن شعر «عمو سبزی‌فروش» به جای سرود ملی!
نوشته شده در شنبه 25 مرداد 1393
بازدید : 810
نویسنده : بيك بابا

گزارش از ایسنا

داستانی که نقل می‌شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که در دوران سلطنت احمدشاه قاجار برای تحصیل به آلمان رفته بودند و وقتی به آنها گفته می‌شود سرود ملی ایران را اجرا کنند، دچار مشکلاتی می‌شوند که در این خاطره بیان شده است. دکتر جلال گنجی فرزند سالار معتمد گنجی نیشابوری آن را نقل کرده و در فصلنامه ره‌آورد شماره ۳۵ هم منتشر شده اما نگاهی دوباره به آن خالی از لطف نیست. در این خاطره واقعی آمده است:

«ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد احمدشاه تحصیل می‌کردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام کرد همه دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراتور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوردیم که عده‌مان کم است. گفت اهمیت ندارد. از برخی کشور‌ها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل می‌کند و‌ همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد و سرود ملی خود را خواهد خواند.

چاره‌ای نداشتیم. همه ایرانی‌ها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم و اگر هم داریم، به‌ یاد نداریم. پس چه باید کرد؟


:: برچسب‌ها: احمدشاه , المان , امپراطور , سرود , ملی , عمو ,



آیا میدانستید
نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1393
بازدید : 743
نویسنده : بيك بابا

شمارش اعداد در اکثر زبان های دنیا بعد از عدد ده(10) تا بیست ، اول اعداد قبل از ده می آید مانند یک و ده 11،دو وده12 ، سه و ده13....... نه و ده 19 ولی در زبان ترکی اول عدد ده مطرح بعد عدد های قبل ده مانند اون بیر11، اون ایکی12 اون اوچ13 ......اون دوقوز19 . 

آیا میدانید که یک ساعت و 12 دقیقه زمانبندی شده در  موضوع آبیاری برابر 20 ساعت شبانه روز و بجای 24 ساعت شبانه روز محسوب می شود مانند اولین تقسیم بندی شبانه روز در دوران مصر باستان.




بازدید : 848
نویسنده : بيك بابا

سلام مینو جان مدتهاست از تو خبری ندارم ولیکن نامه ام را به آدرس قبلی می فرستم شاید که بخوانی.

رهگذری با خود زمزمه می کرد که روزگار پروین هم همانند مینوست ، ولی من نتوانستم موضوع را خوب دریافت کنم .نگران شدم ، نمی دانم چرا دیگر از صدایی بگوش نمی رسد ، آیا تو هم به دلیل کهولت سنی همانند من در حال انتقال به خانه سالمندانی یا بدلیل صحت بدن خود را به جناح ها متصل کرده ای و یاد دوستان قدیم نمی کنی .چون اعتمادی به سیدن نامه ندارم بنابراین اسرار خود فاش نمی کنم . اگر پاسخ دریافت کردم  روزگارم را برایت خواهم نوشت.

سلام پروین جان

نامه ات را زمانی دیدم که آخرین رمق ها را تجربه می کنم ودیگر نای سخن و سو دید ندارم بعضی از مهره های کمرم شکسته و گلستانم به خارستان تبدیل شده . هرچند که تو هم چندان از من جوان نیستی و لی روزهای شادی برایت آرزومندم.میدانی که من از سال 1319 حدود هفت هزار داماد تحصیل کرده برای دختران تو تربیت کردم اما صد حیف از یک احوالپرسی توسط عروس و داماد ها.فریاد را همه می شنوند ولی سکوت مرا هیچ کس نمی شنود یا نمی خواهند بشنوند.خانه ام به ویرانه ای تبدیل شده ، هیچ صدایی به جز صدای جغد در راهرو شنیده نمی شود،سقف ها تاب برف را ندارد، پنجره ها همگی همانند عینک من شیشه شکسته دارند و بجای روشنایی ، زخمی بر چشمان و جسمم وارد می کنند . تو خوشحال باش که به خانه سالمندان منتقل می شوی .هرچند که آینده ای روشن برای تو و خانه سالمندیت نمی بینم باز امید به شادیت دارم.

شنیده ام مرا همانند زمان بربریت به برده گی خواهند فروخت و بر این امر افتخار خواهند کرد. بگذریم از خودت بنویس که دیگر فرصتی برای مکاتبه وجود نخواهد داشت ولی بر عروسانم بگو آینده زیبایی برای نوادگانمان بسازند.

مینو جان سلام دوباره ام را بپذیر

از خواندن نامه ات غمگین و بجای دیگران شرمنده شدم ، آنچه به اختار نوشته بودی برایم از هفت من مثنوی مفید تر واقع شد و رسیدم به اینکه درد مشترکی داریم و عروسان تو و دامادان من دیگر گذشته را فراموش کرده اند و هویت خود باخته اند و چند تایی هم که گهگاهی سخنی میگویند کاری نمی توانند انجام دهند ولی باز به همین خوشحالم.

با خود اندیشیدم تا علت این سیاه بختی و فلاکت فرهنگی راپیدا کنم و رسیدم به اینکه اگر کاری به کارمان نداشته باشند روزی روی استخوانمان گلی خواهد رویید تا شاید نوادگان من وتو نظاره گر آن باشند.

وقتی تمرکز گزینی مراکز استان ها شروع شد وفروختن کوپن مواد غذایی و اجاره نشینی به شرط در یافت مصالح ساختمانی و زمین افتخار شد ، فرزندانمان با رها کردن زمین و تولید عامل رویش برگ های زرد برروی درختان شدند و صدای بع بع کوسفندان دیگر شنیده نشد. وقتی بنام کنترل جمعیت وازکتومی را مجانی و کم فرزندی را شائنیت تعریف کردند دیگر صدای بچه ها هرروز کمتر و کمتر می شد ولی هیچ به هوش نبودند که چه می کنند .وقتی آب و بر ق و گاز داشتن افتخار بودسرمایه گزاری برای تولید فراموش گردید بنابراین مهاجرت لازم ادامه حیات فرزندانمان بود.پس عروسان تو و دامادان من کردند آنچه باید می کردند .

بیا تنها بگرییم تا شاید شاید.............


:: برچسب‌ها: مینو , پروین , سالمندان ,



علی نوجهانی شاعر((پوزولموش گلستان))
نوشته شده در جمعه 6 تير 1393
بازدید : 1144
نویسنده : بيك بابا

یخیلیر دامی گلیر ی یلره

سنیخ سالخیخ الوب قاپی ینجره

اورگ ایستیربا خا بوحالی گوره

خسته یاتان بی جان یادیما دوشدی


:: برچسب‌ها: نوجهانی , علی , شعر , گلستان , بلبل ,



بیا باهم بگریم.درد دل مدرسه (عکس)
نوشته شده در چهار شنبه 14 خرداد 1393
بازدید : 1003
نویسنده : بيك بابا

سلام عزیزترین خاطرات ، سلام تاریخ گویا 40عکس دیدنی

 به ادامه مطلب تشریف بیارید


:: برچسب‌ها: مدرسه , درد , دل , خاطره , گدشته , تاریخ ,



سردآوا( سردآب مردگان)
نوشته شده در دو شنبه 12 خرداد 1393
بازدید : 1194
نویسنده : بيك بابا

در موضوع مراسم تدفین ( نوشته شده در 22/10/91)اشاره شد به ساخت سردآواهایی برای دفن دسته جمعی اموات در سال های قحطی ( شخصا هر دو سردآوا را در بین سال های 1352-1353 به همراه دوستان داخل سرداوا شده و تعداد تقریبی 19-20 جنازه مونث و مذکر  در سنین مختلف را در سرداوا اول و تعداد 11-13 جنازه را در سردآوا دوم مشاهده نمودیم . جوانان دیگری نیز در آن روزها به دلیل فرو ریختن درب سرداوا ها از آنها بازدید کرده اند) نموده اند و داستان هایی  سینه به سینه از گذشتگان رسیده که در آن سال ها زندگی چگونه بودخاطراتی از بزرگان شنیده اید که در این قحطی تعداد کثیری از روستاییان از دنیا رفتند ، فردی که برای خرید نان به شبستر رفته بود تا به منزل برسد نان خود را تمام کرده و دست خالی به منزل برمی گردد،چگونه با استفاده از سایر مواد توانستند نان تهیه کنند ، یا در منزلی 4نفر اعضاء خانواده همزمان فوت می کنند ، سرقت از باغات ( بریدن درختان خشک شده و بردن کلون های درب باغات به اوج خود می رسد) ولی از قتل و غارت اموال یکدیگر یا استفاده از حیوان مرده گزارشی نشده است.از عوامل عمده کاهش مرگ و میر در روستا ، رعایت اصولی بود که آنروز متاثر از فرهنگ یا قوانین نانوشته اجتماعی و بهداشتی بود از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره نموددر سال 1288 هجری قمری مطابق با 1246 هجری شمسی و در اواسط زمامداری ناصرالدین‌شاه قاجار، قحطی عظیمی سراسر ایران را فراگرفت. این قحطی چنان سهمگین و ویرانگر بود که بسیاری از مورخان آن را مهمترین واقعه‌ی اجتماعی عصر قاجارها دانسته‌اند. عامل اصلی این قحطی که طلیعه‌ی آن از سال 1287قمری و بی‌باران‌بودنِ آن سال آغاز شده بود، کم‌آبی شدیدی بود که بهار و تابستان سال بعد (1288) خود را به شکل کمبود شدید آب شُرب و محصولات کشاورزی ـ خصوصاً گندم ـ و شیوع وبا نشان داد. در مجموع هیجده ماه باران نبارید. زمستان سال 1288 نیز هرچند باران بارید ولی به‌سبب بارش فزاینده و سیل‌های پیاپی، بسیاری از ایرانیان سیل‌گیر شده مردند یا از عوامل دیگری نظیر شیوع طاعون، حصبه و تیفوس در همان زمستان و یا بهار سال بعد تلف شدند. قیمت نان به‌تدریج به چندین برابر قیمت معمول آن رسید به‌گونه‌ای که دسترسی به آن از دست اکثر اقشار جامعه خارج شد. گرسنگی و کمبود نان ـ به‌عنوان اصلی‌ترین قوت مردم ـ چنان بالا گرفت که تقریباً نیمی از جمعیت ایران از گرسنگی، تشنگی و شیوع امراض مسری از دست رفتند

1-عدم انتقال مسافرین مرده خارج از روستا به داخل روستا.

2-مرسوم بودن شستشوی مرده در داخل حیاط منزل به جای شستشو در آب قنات ( مانند تهران سابق)

3-ممنوع بودن شستشوی کهنه بچه ها در حوضچه اول قنات

4-استفاده از آرد پوست بادام و آرد حبوبات مخلوط به کمی آهک برای درمان

5-عدم نگهداری مردگان بیش از یک روز در منزل یا در مسجد

6- زیاد بودن زمان مسافرت ها به منطقه ترکیه و روسیه و کم بودن مسافرت به شهرهای داخلی ایران از نظر انتقال بیماری ها

7-رایج بودن طب سنتی در بین خانواده ها به سفارش طبیب های سنتی روستایی

 


:: موضوعات مرتبط: , سرگرمی ها , ,
:: برچسب‌ها: سرداب , مردگان , قبرستان , گوردستهجمعی , ,



شعبان
نوشته شده در یک شنبه 11 خرداد 1393
بازدید : 874
نویسنده : بيك بابا

ایام شعبانیه بر تمام آزاد مردان مبارک




محمد نسرین دخت 2
نوشته شده در شنبه 13 ارديبهشت 1393
بازدید : 1060
نویسنده : بيك بابا

اشعاربدون فرصت ویرایش و اصلاح و بازنگری از محمد نسرین دخ

بیرحاج آقااوغلی مشمدعلی واریدور

مشمدعلی بیرقلبی پاک کشیدور

 چورچوپو یغماق اونون ایشیدور

سفردن گلنی گوروش ادیب چایین ایچردی

اودا پولینی پولسیزدان یاخچی سچردی

پول ویرسیدون سندن تیز الاردی

خلوت یرده پولاری بیرسایاردی

دیسیدون فلانی پول کتیریب

 الیندکی آغاجینان وراردی

هله کی واراونا نذیر دییلر

بلکم قران احسان ویرلر

منده یازدیم او نان بیریاد اولسون

ذکر صلوات  ایله سندن شاد اولسون.

 

هاردا دی یونس عمو میداندا خان خان اویون قورسون

کند مردمون  باشینا یغوب شادلیق محملی قورسون

مشه قلی عمو وزیر اولوب مرتضی  عمو وکیلی اولسون

یونس عمو مهرون  وروب مشه قلی امضا سین ورسون

میداندا دار آغاجین قورب بلکه محرم علینی دارا ورسون

گچنلرده پول پارا ایندی جه  یوخدی

اما اورکلرده محبت بوندان چوخودی

 

سید جواد بیبی اوغلی دامدا مناجات دیین زمان

قربانعلی عمواغلی صبح چاغی اذان ورن زمان

حمزه عمواوغلی اوباشدا شیپورچالدیران  زمان

اروش لیقدا گیدیب گلمگ بوندان چوخیدی

او زماندا رادیو و تلویزیون بوقدر یوخیدی

-

 

گل سنه دیدیم تقی داداشدان               قیزیل دیشلی یاغجی یولداشدان

سوپرگه باغلاردی چوپ دن آغاشدان             چوخ سووردی شادلیق اولان مجلسی           

خوش دانیشماق خوش دیندیرمک دوستینی

 

تقی بی بی اوغلی قورودلاری خومچالاردا ازردی

سوندان قرودلاری  سوزلیک لردن گوزل سوزردی

کربلا فاطمه خالا قورود آشی پیشریب اوزلرینی بزردی

نعنا داغینان گوزل گوچگ  بزردی

هایاندا قالوب او لذتی آشالار

 ساخسی چاناق آغاش قاشیقلار

ایندی ییروک بریزیلدن گلن مال اتینن  

داخی ایتیرمشوق اغزیمزیون لذتین

تاپامروق خومچالاردا قوورقانون دادینی

گورمیریم ایسی اوتلی شوربا ،اوییج اتینی 


:: موضوعات مرتبط: , سرگرمی ها , ,
:: برچسب‌ها: محمدنسریندخت , شناسنامه , ابتدایی , ساعت سازی , ,



محمد نسرین دخت
نوشته شده در شنبه 13 ارديبهشت 1393
بازدید : 1005
نویسنده : بيك بابا

 

بنام دوست

 

 

در اردیبهشت ماه سال 1393 مصاحبه کوتاهی با آقای محمد نسرین دخت بنا به سفارش یکی از دوستان ،در خصوص موضوع تاریخ خانوادگی ایشان ، نشستی کوتاه داشتم . محمد آقا با لبخندی ملیح و چهره ای گشاده در منزل پدری پذیرای ما شد.بعد از خوش و بش اولیه ، تعدادی مدارک قدیمیه را نشان داد که هرکدام جای مطالعه خاص خود را داشت. یکی از این اسناد شناسنامه مرحوم پدرشان نجف طالبی دیزجی متولد 1307 متوفی به سال 1345بود.

همین شناسنامه مبنایی شد تا محمد آقا سوالات مختلف را با اشتیاق پاسخ دهد.

علت تغییرفامیلی: زمانی که من به دنیا آمدم شناسنامه مرا از روی شناسنامه مادرم خیر النسا نصرین دخت صادر گرفته اند و همین منجر به تغییر نام خانوادگی من با خواهران و برادرانم شده است.

در شناسنامه شما با خواهرتان دو قلو منظور شده اید :   درسته تاریخ تولد من و خواهرم از نظر روز و ماه و سال اینگونه نشان میدهد ولی چون در گذشته گرفتن سجل و ثبت تاریخ ها تابع یک فرهنگ جدید و فرهنگ محیطی بوده و ادارات ثبت هم چندان توجهی به موضوعات نداشتند این اختلافات ثبتی مشهود بوده مثلا تاریخ تولد پسر را کمتر وتاریخ تولد دختر را بیشتر می نوشتند تا پسر دیرتر به سربازی برود و دختر زود ازدواج کند و....، اگر دقت شود  تاریخ تولد پدرم 1307 و مادرم 1318 و من و خواهرم 1321 است در واقع می شود تحلیل کرد که پدرم در 14 سالگی و مادرم در سه سالگی صاحب فرزند شده اند در صورتی که شواهد دیگر نشان میدهد که تمام این تاریخ ها دقیق نبوده.از دلایل اصلی  می توانم اشاره کنم به :

1-     پدرم اصالتا اهل این روستاست و در دوران جوانی برای کار به باکو رفته و در آنجا با هنر عکاسی  آشنا و با خرید یک دستگاه دوربین عکس برداری به محل برگشته و تنها عکاس منطقه بود و یک فرد هم از دوستان وی در شبستر عکاسی می کرد.دوربین وی از بین رفته و شیطانی ها ( نگاتیوها) را احتمالا برادرم داشته باشد ، پدرم بعد از آمدن از باکو در روستا ازدواج کرده است .

2-     مادرم همزمان با غارت گری جیلو ها( آسوری های مقیم ترکیه عثمانی ) به سلماس وکهنه شهر قدیم که در سال 1296شمسی اتفاق افتاد که همین غارت گری ها همزمان با ورود اسماعیل آقا سیمیتقو نیز بود که نا امنی های غیر قابل تحملی در روستای(دیلمانج) دیلمقان سلماس یا کهنه شهر بوقوع می پیوندد و مادر من به همراه تعدادی ازآشنایانش مجبور به مهاجرت شده ومادرم درروستای دیزج خلیل علیا رحل اقامت می اندازد و بعد از سال 1309شمسی که زلزله ای ویرانگر کهنه شهر و 60 روستای اطراف آن را با خاک یکسان کرد دیگر علاقه ای به برگشت به دیلمقان پیدا نمی کند. وجود ایشان در روستا و با تایید خانواده مالکی ها ، پدرو مادرم با هم ازدواج می کنند . همین موضوعات نشان میدهد که تاریخ های ثبت شده نمی تواند واقعی باشد و این امر دربین اکثر شناسنامه های منطقه نیز صادق است.

از پدر بگویید:

 


:: موضوعات مرتبط: , سرگرمی ها , ,
:: برچسب‌ها: نسریندخت , شناسنامه , ساعتسازی , دیرج , نجف , ,